شيرين كاريهاي دخملي
هر روز كه بزرگتر ميشي كارات، حرفات و شيرين زبوني هاتم با خودت بزرگ ميشه بعضي وقتها اينقدر خودتو لوس مي كني و با ناز و ادا واسم مي خندي كه فقط نمي خورمتو بس بارها خدا رو به خاطر وجود نازنينت شكر كردم و برات ارزوي سلامتي و تندرستي كردم دخترم اميدوارم توي زندگي بهترين ها نصيبت شه و هميشه خنده روي لبهات باشه . اون روز من اداره كار داشتم واسه همينم بابايي شما رو آورد خونه وقتي برگشتم اومدي جلوم و همش انگشتتو تكون ميدادي و مي گفتي ماماني چرا منو تنها گذاشتي ؟ چرا نيومدي دنبالم بابايي اومد؟ ديگه منو دوست نداري؟ واقعا مونده بودم چي بگم و چيكار كنم آخر سر گرفتمت تو بغل و كلي فشارت دادم و بوسيدمت و چقدر لذت بخش بود نهايت خوشبختي رو احساس كرد...
نویسنده :
مريم
14:54